عکس و عکاسی

از عکاسی...

عکس و عکاسی

از عکاسی...

چای تلخ!

چای تلخ!
به کجا چشم دوخته پیرمرد؟
دهانه ی دالان تاریک که مرد اسیابان از ان برون امده و بر کیسه ای گندم که هنوز رخصت نیافته اردش کند لمیده و خسته و در خود فرو رفته ، جرعه اخر نوشیدنی تلخش را سر می کشد...
اسیابان داستان ما به کدام نقطه چنین بهت زده می نگرد... به پیش رو؟ به گندم های ارد نکرده اش؟ یا به گذشته اش؟!
به گذشته رفته و از دست داده اش؟ یا به دستی که به گذشته داده است؟ دستی که لای چرخ اسیای زندگی جا مانده؟ 
شاید هم به صدای چرخ اسیاب ابی اش گوش سپرده ؟ و یا شاید به اینده ای که با رفتنش دیگر چرخ اسیاب هم خواهد ایستاد؟!
شاید پیرمرد به سکوت مبهم اینده گوش سپرده ... 


متن: حمید حقی